تنــــــــــ ها.... به شوق منجی بنت العبرة به گریستن برای تو زنده است...
|
|
حالم خراب و خسته و طوفانی است باز... دل می رود ز دست ولی مهر کرده راز..! اینجا عجیب بوی ترا می دهد، زمان... خون می خورم مدام و اجابت نشد نیاز... ...صد بار لب گشودم و بیرون نریختم خون ها که موج می زند از سینه تا لبم دلم را می دهم بسپاریدش به امام رئوف... بگویید قصد کرده بی دل باشد...! تا، بی سامانی اش را سامان دهید... سر و سامان که گرفت می آییم می بریمش...
متن ناتمام... پی نوشت: من خودی گم کرده ام زیبا سرشت آسمان سیرت، یمینی سرنوشت... بعون الله الملک الأعلی بنت العبرة [ یکشنبه 91/6/5 ] [ 1:8 صبح ] [ «بنت العَبرَة» ]
|
[ طراحی : ایران اسکین ] [ Weblog Themes By : iran skin ]
| |